English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
certificate of authority U اختیار نامه
full power of attorney U اختیار نامه
letter of attorney U اختیار نامه
power of attorney U اختیار نامه
power of authority U اختیار نامه
power of procuration U اختیار نامه
warrant of attorney U اختیار نامه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
weapons free U جنگ افزار اتش به اختیار فرمان اتش به اختیار درپدافند هوایی
post script U مطلبی که در هنگام تهیه نامه فراموش شده و بعدا درذیل نامه ذکر میگردد
letter of intent U تمایل نامه نامه علاقه مندی به انجام معامله
pourparley U جلسه غیررسمی برای مذاکره در اطراف عهد نامه یا موافقت نامه تبادل نظر کردن
pourparler U جلسه غیررسمی برای مذاکره در اطراف عهد نامه یا موافقت نامه تبادل نظر کردن
cryptoparts U بخشهای یک نامه رمز قسمتهای رمزی نامه
libels U هجو نامه یا توهین نامه افترا
libelled U هجو نامه یا توهین نامه افترا
libeling U هجو نامه یا توهین نامه افترا
libeled U هجو نامه یا توهین نامه افترا
libel U هجو نامه یا توهین نامه افترا
libelling U هجو نامه یا توهین نامه افترا
affidavits U شهادت نامه قسم نامه
written agreement U موافقت نامه پیمان نامه
certificate U رضایت نامه شهادت نامه
credential U گواهی نامه اعتبار نامه
certificates U رضایت نامه شهادت نامه
to a. letter U روی نامه عنوان نوشتن نامه نوشتن کاغذی رابعنوان
testacy U دارای وصیت نامه بودن نگارش وصیت نامه
voluntariness U اختیار
spontaneous generation U بی اختیار
wills U اختیار
willed U اختیار
options U اختیار
spontaneous U بی اختیار
at the d. of U به اختیار
attribution U اختیار
will U اختیار
warrants U اختیار
mandating U اختیار
unconscious U بی اختیار
free will U اختیار
veto U حق و اختیار
vetoed U حق و اختیار
vetoes U حق و اختیار
vetoing U حق و اختیار
option U اختیار
mandates U اختیار
mandated U اختیار
mandate U اختیار
warranting U اختیار
warranted U اختیار
warrant U اختیار
involuntary U بی اختیار
involuntarily U بی اختیار
liberty U اختیار
liberties U اختیار
control U اختیار
controlling U اختیار
controls U اختیار
unconsciously U بی اختیار
authorisations U اختیار
test U اختیار
credential U اختیار
clearance U اختیار
incoercible U بی اختیار
tests U اختیار
tested U اختیار
authorization U اختیار
authority U اختیار
freedom of the will U اختیار
authorise U اختیار دادن
powers U اقتدار و اختیار
empowers U اختیار دادن
at the mercy of U در اختیار دستخوش
powering U اقتدار و اختیار
powered U اقتدار و اختیار
adopter U اختیار کننده
absolute authortity U اختیار مطلق
options U اختیار معامله
power U اقتدار و اختیار
cartle blanche U اختیار نامحدود
commander's call U در اختیار فرماندهی
option U اختیار معامله
Delegation of Authority U تفویض اختیار
adoption U اختیار اتخاذ
empower U اختیار دادن
empowered U اختیار دادن
empowering U اختیار دادن
enable U اختیار دادن
enabled U اختیار دادن
enables U اختیار دادن
enabling U اختیار دادن
cart blanche U اختیار نامحدود
fire at will U اتش به اختیار
jurisdication U اختیار قانونی
governments U عقل اختیار
carte blanche U اختیار نامحدود
government U عقل اختیار
to make one's option U اختیار کردن
jurisdiction U اختیار قانونی
to follow a profession U پیشهای را اختیار
the optio to accept or reject U اختیار قبول یا رد
will adjust U اتش به اختیار
invested with power U دارای اختیار
carte blanche U اختیار تام
fix on U اختیار کردن
authorizations U اختیار اجازه
in the saddle U صاحب اختیار
to be a master of U در اختیار خودداشتن
as you wish U به اختیار شماست
seller's option U اختیار فروشنده
body english U چرخش بی اختیار
adopted U اختیار شده
plenipotentiary U دارای اختیار تام
options U اختیار خریدیا فروش
commander's call U ساعات در اختیار فرماندهی
ship will adjust U ناو اتش به اختیار
plenipotentiaries U دارای اختیار تام
plenipotent U دارای اختیار مطلق
take over in charge U تحت اختیار دراوردن
To authorize someone. U به کسی اختیار دادن
discretionally U مطابق میل و اختیار
invested with power U اختیار داده شده
tutelar authority U اختیار ناشی از قیومت
to rule the roast U اختیار داری کردن
to have the run of a house U اختیار خانهای را داشتن
run the show U اختیار داری کردن
he wept involuntarily U بی اختیار گریه کرد
lock option U اختیار کاربرد قفل
fire at will U اتش به اختیار خود
option U اختیار خریدیا فروش
magisterial U مطلق دارای اختیار
catching U در اختیار گرفتن توپ
spontaneously U به طیب خاطر بی اختیار
hold at disposal U در اختیار دیگری نگهداری کردن
accredits U معتبر ساختن اختیار دادن
It is beyond my authority(control). U اینکار از اختیار من خارج است
authorising U اختیار دادن تصویب کردن
local option U اختیار تعیین چیزی درمحل
accredit U معتبر ساختن اختیار دادن
accrediting U معتبر ساختن اختیار دادن
delegation of authority U دادن اختیار انجام عمل
local option U اختیار تعیین محل معینی
visitatorial U وابسته به یادارای اختیار بازرسی
vicarious authority U اختیار از طرف دیگری نمایندگی
bureau U ادارهای که اطلاعات در اختیار میدهد
bureaus U ادارهای که اطلاعات در اختیار میدهد
authorizes U اختیار دادن تصویب کردن
Dont mention it . You are welcome. U اختیار دارید (درمقام تعارف )
authorize U اختیار دادن تصویب کردن
authorizing U اختیار دادن تصویب کردن
authorises U اختیار دادن تصویب کردن
to run the show U در کاری اختیار داری کردن
plenipotentiaries U تام الاختیار دارای اختیار مطلق
to empower somebody to do something U اختیار دادن به کسی برای کاری
to delegate one's authority to somebody U به کسی اختیار تام دادن [حقوق]
to put something at somebody's disposal U چیزی را در دسترس [اختیار] کسی گذاشتن
I'll be happy to help [assist] you. U من با کمال میل در اختیار شما هستم.
plenipotentiary U تام الاختیار دارای اختیار مطلق
suzerain U اختیار دار کشور حکومت مطلقه
unprompted U ناشی از طیب خاطر خودبخود بی اختیار خودرو
ultra vires U بیش از حد مجاز قانونی متجاوز از حدود اختیار
as your please U هر طور میل شما است اختیار با شماست
fiefdoms U هر چیزی که کاملا تحت اختیار شخص باشد
fiefdom U هر چیزی که کاملا تحت اختیار شخص باشد
When drink enters, wisdom departs. <proverb> U آنگه که شراب از در درآمد ,هوش و عقل و اختیار از کف برفت .
polyandry U اختیار چندشوهر توسط زن دران واحد تعدد ازدواج
Like every child, she has only limited vocabulary at her disposal. U مانند هر کودک، او [زن] وسعت واژگان محدودی در اختیار دارد.
recredential U نامهای است که بعضی اوقات رئیس دولتی که سفیر نزد ان ماموریت دارد در جواب احضار نامه سفیر به رئیس دولت فرستنده سفیر می نویسد و در واقع این نامه پاسخی است به استوار نامهای که سفیر در شروع ماموریتش تقدیم داشته است
to delegate one's powers to somebody U اقتدار و اختیار خود را به کسی محول کردن [اصطلاح رسمی]
investor U کسی که پولش را در اختیار موسسات می گذارد و سهام انها را می خرد
investors U کسی که پولش را در اختیار موسسات می گذارد و سهام انها را می خرد
seller's market U بازاری که در ان اختیار معامله وتصمیم گیری در دست فروشنده است
adjunct register U ثبات بیت که در آن بیتهای ابتدایی اطلاعات کنترلی و سایر بیتها در اختیار برنامه است
DD/D U نرم افزاری که لیستی از نوع و حالت دادههای پایگاه داده در اختیار قرار میدهد
totaliarian state U دولتی که دران یک نفر یا یک هیات حاکمه اختیار و تصدی همه امور رادر دست دارند
empowering U صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowers U صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowered U صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empower U صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
epistle U نامه
epistles U نامه
manifests U نامه
breve U نامه
post boy U نامه بر
manifesting U نامه
manifested U نامه
carrier U نامه بر
carriers U نامه بر
letter U نامه
letters U نامه
manifest U نامه
correspoundence U نامه ها
letter of a U اطلاع نامه
letter of recommendation U سفارش نامه
letter of indemnity U ضمانت نامه
letter of invitation U دعوت نامه
power of procuration U اجازه نامه
letter of introduction U معرفی نامه
letter of indemnity U غرامت نامه
letter of recommendation U توصیه نامه
memorandum of understanding U تفاهم نامه
packet boat U کشتی نامه بر
passionary U شهادت نامه
passionary U مصیبت نامه
pigeongram U نامه کبوتر
power of attorney U اجازه نامه
full power of attorney U اجازه نامه
certificate of authority U اجازه نامه
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com